پیروزی تیم فوتبال ذوب آهن

پیروزی ایران در عرصهای ورزشی یکی از مسکنهای قوی در آرمش ایرانیان با اینهمه مشکلات است . همچنین افتخار آفرینی یک کشور شیعه واسلامی لذت این پیروزی را دوچندان میکند.  

* دیگر اینکه اثبات میکند اگر مدیریت صحیح در تیم حاکم باشد موفقییت وپیروزی در بازی کمترین نتیجه است. 

*همچنین همدلی نیز جز لاینفک پیروزیها میباشد.  

*به امید پیروزی در همه عرصه های مختلف و سربلندی ایران اسلامی

اهانت به قرآن کریم از هر نظر محکوم است

                                                   بنام خدا

 

یکی از مسائل این ماه که نباید به فراموشی سپرده شود  مسئله اهانت  به صاحت مقدس قرآن کریم است . هرچند این موضوع بظاهر وقفه ای در سلسله بحثهای ما بوجود میآورد ولیکن در اصل در راستای همان بحثهای گذشته است ولی با سر فصلی جدید . بطور معمول دیده بودیم که گاه منکرین خدا وادیان و مذهب با توجه به  اعتقاداتشان جهت تخریب این معتقدین با توهین عقده های روحی خود را تخلیه کرده و  با ابراز انزجار به نوعی در تبلیغ افکار خود بر میآیند . اما متاسفانه گاه پیش میآید که بعضی از طرفداران مذاهب نه معتقدین اصلی ، به تحریک گروه های سیاسی خود را از عدم آگاهی که دارند وگاه به خاطر مادیات و پول ، در صف مقدم این حرکات ضد ا نسانی و اعتقادی قرار میگیرند . وحتی خود نمیداند اینگونه عا لت دست قرا ر گرفتن تخریب شخصیت خودشان نیز میباشد . 

* همچنین لازم بذکر است که مگر میشود تصور کرد که کسی باشد به خدا اعتقاد داشته باشد و پیرو ادیان الهی باشد . ولی حاضر باشد کتابی را به آتش بکشد که در بیشتر صفحهای آن توصیف خوبیهای پیامبران شده . مسلمین حتی با توجه به اعتقادی که به تحریف کتاب مقدس وانجیل دارند به خود اجازه چنین بی احترامی به این کتابها نمیدهند . چرا که نه تنها منصوب به پیامبران الهی میباشد بلکه همه کتاب که غلط نیست . آیاتی وجود دارد که کلام خداست واحترام به آن واجب است.

* مسئله دیگر که باعث تعجب است و بنوعی موجب رسوایی غربیان است عدم تعریف مناسب آزادی در کشورشان است . چرا که سکوت در برابر این چنین حرکاتی سلب آزادی جمعی کثیر از دیگر شهروندانشان میباشد و بی ا حترامی رسمی به آنان است . جدای آنکه بی احترامی به بیش از یک سوم از جمعیت دنیاست . آنانکه اگر به یک فکر سیاسی در دور افتاده ترین نقات دنیا بی احترامی میشود خود را به ظاهر جر میدهند . حالا در یک خواب خرگوشی بسر میبرند . در همه جای دنیا فضولی میکنند و میخواهند خود را انسانی شریف نشان دهند ، در حالی که درک صحیحی از شرا فت ندارند و هرچه در جهت منافع غیر مشروعشان باشد را موجه میداند.

* دیگر اینکه حتی در مقام عذر خواهی بر نمیآیند و همین سکوت حکایت از رضایتشان دارد . آنان همان کسانی هستند که میگویند چرا مسلمین از فلسطین حمایت میکنند . آنان را چه به این طرف دنیا ولی خودشان با شعار انسان دوستی ظاهری و درجهت منافع خود از آن سر دنیا برای تجاوز به کشورهایی مثل عراق و افغانستان و ...... اقدام میکنند . این سلب آزادی نیست . کشوری که خود نان شب ندارد باید جهت رفع نیازهای مهمانان ناخوانده نظم داخلی مملکت خود را به هم ریزنند . این قصه کجای آزادی جا گرفته است .؟

*  دیگر اینکه، کسانی که شعار، دینی لطیف و دور از خشونت را  بر زبان داند سر منشاء همه این خشونتها ، چه در گذشته وچه در زمان حال میباشند. ریشه گستر ده ترین جنگها در پیروان همین ادیان میباشد . ونزدیکترین آنها جنگهای جهانی اول و دوم  . وچرا دوست دار جدایی دین از سیاست هستنند چرا که اگر به همین کتاب تحریف شده به معنای واقعی ایمان داشته باشند . از ترس خدا محال است دست به این جنایتها و تجاوز ها بزنند.

* از دیگر عواملی که باعث این جسارت و ا ها نت به یک دین الهی میشود . چیزی نیست جز جهان شمول بودن آن . هر چه زمان به جلو میرود بواسطه جاذبه های عاطفی واقعی وبا منطقش ، وجود عشق واقعی در آن . و وجود بهترین صفات مثبت و بهینه در پیامبرآن و ذریه اش. و قدرت عظیم این دین که تن همه ظالمان را در گذشته و حال به لرزه در آورده . و برای جلوگیری از گسترش بیشتر آن به هر کاری که به عقل ناقصشان میرسد دست میزنند . غافل از اینکه این سنت الهی در مسلمین گذاشته شده که با این گونه اعمال منسجم تر میشوند . وچه نیکو فرمود امام سجاد (ع) که خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را از احمقها قرار داد .

* بامید روزی که جهان به قدم مبارک منجی موعود متبرک شود و جهان از عدل اسلامی که وعده الهی میباشد لبریز گردد.   

عشق مقدمه ای بر خود شناسی و خدا شناسی. قسمت دهم

                                                 بنام خدا  

 

 

قسمت د هم:  از جمله وابستگیهای متعا رف که بیشمار انسانها را به خود مشغول ساخته و میتواند از زیبا ترین  روابط انسانی باشد . وابستگیهای عاطفی میباشد که مستقیما با روح و روان انسانها در ارتباط است. میزان تراوش این عواطف بستگی به میزان شناخت انسان از خود و خدای خود  و محیط اجتمایی اطراف خود دارد . روابط فی مابین  والدین و فرزندان ، زن وشوهر ، فامیل نسبت به یکدیگر ، خواهران وبرادران نسبت به  یکدیگر  همگی از حس زیبا ست. ومهمتر اینکه  میزان آن بستگی  عقل و منطق وعشق   فی مابین دارد. و این از جمله صفاتی استکه  از خدا ولطف او در انسان نهادینه شده است .و متاسفانه بدون شکر گذاری این نعمت دوست داشتنی  روزگار گذرانده وگاه به افتخار جز کما لات خود دانسته  فکر میکنیم بواسطه این صفت پسندیده بهترین موجود روی زمین هستیم و به آخر کمال رسیده ایم. واز ادامه راه تکامل از غرور ایجاد شده دست برمیداریم . غافل از اینکه اول راه است واین روحیات نشانه هایی از خداست برای  ثبات بیشتر در مسیری که در پیش داریم نه درجا زد ن . که این نیزاز فریبهای شیطانیست . بنابراین اگر با یک شناخت کافی و منطقی  در این مسیر حرکت کنیم نه تنها موجب آرامش اطرافیانمان خواهیم بود  بلکه خود نیز به یک آرامش در ونی خواهیم رسید . وحتی بسیاری از مشکلا ت ومصائب را با دید ی مثبت و نتیجه شرایط موجود  پیش آمده موجود میدانیم وبا صبر استقامت نه تنها خود را آرام میکنیم بلکه دیگران را متاثر از رفتار خود کرده موجب دلگرمی  آرامش آنها نیز می شویم. لازم به ذکر استکه توکل به خدا یاری جستن از او باعث میشود هم بدانیم هر چه بما رسیده از اوست و هم پیشرفت و ادامه راه به نظر او بستگی دارد تا عنا یت او نباشد ادامه راه بسیار سخت  خواهد گذشت .  البته هر چند بدیهیست ولی ذکر این نکته  خالی از لطف نیست  که  این وابستگی نیز اگر بدور از منطق باشد  هم پر خطر خواهد بود وهم  عاقبتش مطابق میلمان نخواهد شد . فرض کنید شما با یک دل رئوف و غیر منطقی  و در شرایطی غیر اصولی در خیابانها بچرخید و هر چه بی خانمان میبینید  به منزل ببرید . بدون در نظر گرفتن  فضا و اندازه محل سکونت خود  ، امکانات رفاهی خود که میتوانید  در اختیار این جمع عظیم قرار دهید . و آسایش اطرافیان که رعایت آ ن نیز جزء وظایف شماست . که بااین عمل شما نه تنها  نتیجه عاطفی مثبتی حاصل نمیشود بلکه موجب آزار واذیت دیگران نیز میشوید.بنابرین چه در این مورد وچه در موارد گذشته  با ز به این واقعیت میرسیم در مسیر دوست داشتن وعشق و ابراز علاقه و عاطفه منطق  نخش بسزایی دارد که باید تا مراحلی خاص که در آینده بیشتر توضیح خواهیم داد همیشه رفتارهای خود را با منطق بسنجیم  . تا مرحله ای که خود منطق پا پس میکشد وآخر راه اوست  وشروع یک عشق واقعی  و حقیقی  آغاز می شود.؟ 

عشق مقدمه ای بر خود شناسی و خدا شناسی. قسمت نهم

                                                     بنام خدا  

 

قسمت نهم:   از جمله وابستگیهای رایج وعشقهای عمدتا پوشالی  ، میتوان از وابستگیهای سیاسی نام برد. سیاست ، بازی های سیاسی ، و هر چه معمو لاً در این وادی استفاده میشود رنگی از دروغ و دغل بازی دارد . و متاسفانه  کسانی که به این وادی وارد میشوند  کسانی هستند که عشق به مقام وقدرت نیز آنها را کور کرده  و گاه از عزیزترین افراد خانواده خود میگذرند  تا به اهداف خود برسند . بعبارتی این وابستگی ، مثل اعتیاد یک وابستگی خانمان برنداز است . فقط از نوع محترمانه آن .و به همین علت کسانی که به عنوان سیاسیون شناخته میشوند موافق جدایی دین از سیاست هستند . چرا که دین واعتقاد دینی ومذهبی که داخل سیاست میشود سدی مقاوم در برابر تمامی صفات منفی میباشد . چیزی که در سیاست قدرت را محدود میکند . گناه را محدود میکند. تجاوز را به حریم خصوصی افراد وکشورها محدود میکند . ثروت اندوزی را محدود میکند . وتمام این محدودیتها راه بظاهر پیشرفت سیاست را میبندد . وبرای همین سیاسیون دوستار جدایی دین از سیاست  هستند تا با آزادی کامل هر فسادی میخواهند انجام دهند. حال سوال این است برای این عمر کوتاه که باید طی شود و به دید مذهبیون  در عالمی دیگر باز خواست شود آیا ارزش دارد  این همه ضلم وستم به اسم سیاست ؟ وآیا مرگ در راه این راه مشکوک دور از دین  ومعنویت  منطقییست ؟ و مهمتر از همه عشق با همه لطافتهایش میتواند دراین  وادی سیاسی خشن ، دروغ ، چاپلوسی ، تجاوز ، کشتار از سر شهوت قدرت  جایگاهی دارد ؟ یقیناً نه . آنچه از عشق میشناسیم  هیچ وابستگی و رابطه ای نمیتواند با سیاست داشته باشد . بنابراین ، این وابستگی ها نیز از سرچشمه عشق و مهر الهی دور است ونباید به آن دل بست .ودر اصل نباید عشق را آلوده نمود.

عشق مقدمه ای بر خود شناسی و خدا شناسی. قسمت هشتم

قسمت هشتم : و اما بعد..... در ادامه موارد ذکر شده به وابستگیهای هنری می پردازیم .

وابستگیهای هنری: ارزشهای هنری با توجه به ویژگیهایی که دارد وابستهای زیادی را بدنبال خود دارد. خلاقیت ـ روحیه لطیف ـ همه پسند بودن ـ  از جمله ویژگیهای هنر میباشد.  یکی دیگر از خصوصیتهای هنر در صورت هدایت منطقی  قرابت آن با فطرت انسانها است . چرا که وابسته به هنرمند ترین این عالم یعنی خداست.. اساس خلقت از هنر خالق است که بعضی از ما » بدون توجه به واقعیت آن و با تصوری غلط همه چیز را از استعداد خود میدانیم و غافل از استعداد خدادادی . تنوع موجودات » زیباییهای بسیار در طبیعت » این کهکشانهای بسیار » و...... آیا جایی برا ی مغرور شدن ما باقی میگذارد. مسئله دیگر اینکه هستند کسانی که در غالب هنر با توجه به مخاطبان بسیار آن افکار غیر منطقی وانسانی خود را عرضه وبا ظاهری هنری سعی در جذب افراد » برای مقاصد پنهانی خود دارند. بنابراین برای اینکه ما نیز از راه خطا جذب اینگونه افکار غیر هنری نشویم لازم است هنر را نیز در چهار چوبی اصولی ببریم. و با تصور غلط محصور بودن هنر » هنر را خواهد خشکاند » اسیر گمراهیهای ظاهری هنر نشویم. هنر بلفطر بقدری گستر دگی دارد که با این شعارهای گمراه کننده محدود نمی شود . بلکه آنچه ما راهبرد اصولی خطاب میکنیم فقط هنر را در مسیر در ست  هدایت میکند. بعنوان مثال فرض کنید یک تردست و شعبده باز به جای استفاده صحیح از هنر خود » با سوء استفاده از هنرش به جیب بری و گمراهی مردم دست بزند. آیا اورا میتوان هنرمند خطاب کرد؟ آیا تقدس این نام به زیر سوال نمیرود؟ بنابرین  از بدیهیات است که هنر نیز به هدایت نیاز دارد . تا بتوان تقدس آن را حفظ نگه داشت . همچنین با وصف گفته شده هنر نیز نمیتواند معشوق مناسبی برای همه ایام حیات و ممات ما باشد . چرا که جدای از محدودیتها » فانی بودن » تغییر پذیر چه از نظر ماهیت و ظاهر میباشد. و ما برای یک عشق استوار نیاز به یک معشوق غیر متغییر و منحصر به فرد داریم.

در پایان مجدد متذکر میشوم که هدف از این روش کلامی » بیان عمیق ترین موضوعات با ساده ترین بیان میباشد تا بتوانیم مشترکا بهره کافی و  وافی ببریم. بنابراین امیدوارم موثر افتاده باشد.

عشق مقدمه ای بر خود شناسی و خدا شناسی. قسمت هفتم

قسمت هفتم:

در ازل پرتو عشقت ز تجلی دم زد      عشق پیدا شد و آتش به هم عالم زد

به دید عرفا فلسفه خلقت از تجلی و محبت حضرت حق جل جلا له بوده و اینکه عشق تا این اندازه در زندگی انسانها موثر افتاده بواسطه فطرت انسان و وابستگی انسانها به ذات احدیت نهادینه بودن عشق در وجودشان است .لذا به دید مذ هبیون عشق جز لا ینفک ازمذهب است . اما آنچه لازم به توجه بیشتر است اینستکه فراموش نکنیم وقتی مفهوم اصیل آن را درک میکنیم که بی غرض و با منطقی ریشه ای و درست به یک مذهب استوار از نظر اصول ومبانی و........... اعتقاد داشته باشیم. وهمچنین نباید فراموش کنیم که بدون استسنا همه انسانها با وابستگیهای متفاوت در  حال زندگی هستند و اگر در یک وابستگی عروج بیشتر داشته باشند به عشق نزدیکتر می شوند . حال به دست  خود انسانهاست که به چه وابستگی خود را بیشتر کنند و محو در عشق آن شوند وآیا دارای آن ارزش باشد یا نباشد. لذا باید  همانگونه که اشاره کردیم تواما با یک درایت خاص واصولی همسفر باشیم. اما از این قسمت به بعد قبل از آنکه دوباره به ادامه این بحث بر گردیم لازم است به انواع وابستگیهایی که مقدمه عشقهای ما میباشد بپردازیم تا بتوانیم مفاهیم مورد نظر را بهتر در کنیم.

 وابستگی به تجملات: انسان بواسطه میل زیادی خواهیش و حس زیبا دوستی معمولا به بسیاری  از اجناس و اموالی که در کنار ش می بیند  علاقه مندشده و سعی درجمع آوری آنها دارد. وگاه برای برخی از انسانها بقدری این میل افزایش میابد که در حد یک شبه عشق تبلور پیدا میکند  و متاسفانه خیلی از ارزشهای مثبت وخوب را فدای بدست آوردن آن وسیله مورد نظرشان میکنند . اما نتیجه این میل همانگونه که گفتیم در حد متعارف ومعمولش خوب میباشد و وقتی برای یک چیز فانی به این حد افراطی گری میشود طبیعتا مانع پیشرفت خیلی از صفتهای انسانی دیگر میشود بعلاوه اینکه بعد از بدیهی ترین اتفاق حقیقی و واقعی یعنی مرگ هیچ کدام از این وسایل جمع آوری شده به همرا ه انسان نخواهد بود پس این همه تلاش عبث برای چه؟ بنابراین ایسن واقعیت مجددا اثبات میگردد که وابستگی و عشق نسبت به امور فانی عموما منطقی به نظر نمیرسد. مگر برای کسانی که به خدا و مذهب و معاد و جهان آخرت اعتقادی نداشته باشندو همه چیز را در این دنیا خلاصه ببینند. که در اقلیت هستند.

وابستگی به قدرت: متاسفانه هستندانسانهایی که میل قدرت طلبیشان بقدری افزون میشود که حتی این تصور را که روزی از این قدرت کاذب فرو خواهند ریخت را در ذهن خود عبور نمیدهند و همیشه خود را صاحب قدر ت  میدانند. قدرتی که اگر از نظر ورزشی باشد افول خواهد داشت ـ اگر از جنبه سیاسی باشد عاقبتی خوش نداشته گاه خیلی زود تر از حد انتظار به افول خواهد رسید  ـ و به تجربه ثابت گردیده قدرت از هر جنبه ای که باشد که وابسته به مکملهای خوبی و مذهبی نباشد عموما مانده گاری مثبت نخواهد داشت. هرچند برای خود فاعل آن در دنیا اثری نخواهد داشت و بعد از مرگ از قدرت خود حاصلی نخواهد برد . واینکه گفتیم مانده گاری آن فقط بواسطه مکملهای ذکر شده قابل تعریف و مانده گاریست بواسطه اعتقاد مذهبی بهینه و اعتقاد به معاد است که باعث میشود انسان از قدرت خود در مسیری استفاده میکند که خالق او از آن خواسته وهمین باعث میشود هم اثر مثبت دنیوی برای او داشته باشد هم نتیجه اخروی . جدای از اینکه انسان باید به این نکته توجه داشته باشد قدرت نهایی و اصلی به دست خالق اوست و هیچ گاه نباید در مقابل برتر از خودش غره شود. بنابرین این وابستگی جدای از اینکه فانی میباشد ارزش جانفشانی هم ندارد وبرای رسین به آن منطقی نیست که انسان همه وجود خود را فدای آن کند.لازم به توضیح استکه درخصوص فانی ویا باقی بودن آن در شرایط تعریفی بحث مستقلی را میطلبد.